Dr. John H. Watson

وبلاگ شخصی دکتر جان واتسون

Dr. John H. Watson

وبلاگ شخصی دکتر جان واتسون

Dr. John H. Watson

من یک پزشک باتجریه هستم که به تازگی از افغانستان برگشته.

تصاویر

آخرین نظرات

مرگ با توئیتر

Thursday, 23 May 2013، 02:54 AM

وقتی که سیلن حسن (Ceylan Hassan) درگذشت، بنظر یک تصادف و فرار ساده بود. اون تو مغازه ها بوده و داشته از جاده ی بیرون خونه اش رد میشده که توسط یک اتوبوس زیرگرفته شد. این خوب نبود ولی ظاهراً هیچ چیز غیرمعمولی نبود. تا اینکه برادرش اومد به دیدن ما،

و از ما خواست تا آخرین توئیتهاش رو بخونیم.

نه من و نه شرلوک اکانت توئیتر نداریم (همه ی اون اکانت ها جعلی هستن) ولی همچین یه سررشته ای ازش داشتیم. و برادره، فرانک(Frank)، راست میگفت. چهار "توئیت" آخر سیلن بشدت جالب بود.


"من میدونم که اون داره میاد سراغم"

"من میدونم که اون داره میاد"

"میدونم"

"میدونم"

فرانک حسن به ما گفت که سیلن در هفته های نزدیک به مرگش بنظر حواس پرت می اومده. اون نمیتونست توضیح بده که خواهرش دقیقاً چش بوده - حتی بعد از اینکه شرلوک از همون دادای همیشگیش کشید. او(سیلن) اکانت فیس بوکش رو حذف کرده بود، تمام ایمیلهاش رو پاک کرده بود و شخصی رو برای نصب چند تا قفل اضافه روی درب خونه اش استخدام کرده بود. کاملاً بدیهی بود که اون فکر میکرده که کسی به دنبالشه.


دوربین مداربسته نشون میداد که سیلن عمداً جلوی اتوبوس قدم گذاشته بنابراین تحقیقات پلیس سرانجام حکم داد که خودکشی بوده. بازم، بسیار غم انگیزه اما از اونجایی که کسی بصورت فیزیکی هلش نداده بود یا هر چیز دیگه، کسی کاری ازش بر نمی اومد.

شرلوک بیشتر به این حقیقت علاقه مند شد که اون اکانت فیس بوکش رو حذف کرده بود. شرلوک رفت تو وبلاگ من و کسی رو پیدا کرد که باور داشت اون فرد میدونه که چطور اکانت بسته شده و ایمیلهای پاک شده ی سیلن رو برگردونه، اونم فقط بر اساس اینکه اونها چطور کامنتهاشون رو مینویسن. شخصی که ما اون رو به نام فردغیرمحتمل میشناسیم. زیر نیم ساعت، هر چیزی که سیلن فکر میکرد درباره ی خودش حذف کرده، توی اینباکس شرلوک بود.

اون همه چیز رو درباره ی سیلن کشف کرد. معلوم شد که اون یک نامزد سابق داشته. مردی که مدت کمی رو باهاش بوده و بعد ردش کرده.


بنظر هیچ چیز توی ایمیل ها دیده نمیشد تا وقتی که ما فولدر اسپمش رو چک کردیم. چیزی که من میبینم رو می بینید؟



ایمیل ها بنظر مثل اسپم های معولی میان تا وقتی که به آدرسی که ازش ارسال شده نگاه میکنی. و توی توئیتر و فیس بوک هم همین بود.
یک جریان دائمی از اسپم ها حاوی تهدیدهای مخفی. این رفته بوده رو مخش.

من با شرلوک رفتیم که اون نامزد سابق رو پیدا کنیم. اون رفته بود. در رفته بود. شرلوک از این موضوع عصبانی بود. هیچ کاری نبود که بتونه انجام بده. اون همیشه از اینکه هرگز نتونست اون فرد رو به پای عدالت بکشونه پشیمون بود تا اون روزی که مرد.

اما، بدیهتاً، همونطور که هرکسی که این بلاگ رو میخونه میدونه، همه ی پرونده های ما جعلی بودن. اونها واقعی نبودن. هیچکدومشون واقعی نبودن.  هیچکدوم از این مزخرفات واقعی نیستن. همش فقط یه مشت دروغه. مگه نه؟

این یکی برای توئه، شرلوک.


 

نظرات  (۸)

19:16 Harry Watson
وایستا ببینم! تو توی توئیتر نیستی؟!!
پاسخ:
نه. هیچوقت نبودم.
19:16 Harry Watson
پس من اونجا با کدوم خری حرف میزدم؟
19:18 فردغیرمحتمل
اون غرورآمیزترین روز زندگی من بود ولی الآن نمیدونم اگه همش فقط یه دروغ باشه :(

پاسخ:
رفیق، ای بابا، واقعاً اینطور نبود. خوبی؟
19:18 John Watson
اینجایی؟
19:19 فردغیرمحتمل
هستم
پاسخ:
تو باید بدونی که این واقعی بود. کاری که تو کردی. شرلوک. اون واقعی بود. چیزی که باور داشتی. واقعی بود.

19:20 E Thompson
سلام، فردغیرمحتمل. من یک پیام خصوصی برات فرستادم. ممکنه اگه دریافتش کردی منو درجریان بذاری؟
19:20 E Thompson
جان، اون جواب نداده. باهاش حرف زدی؟
پاسخ:
نه. من چیزی نشنیدم.
19:20 E Thompson
بهت زنگ میزنم.