Dr. John H. Watson

وبلاگ شخصی دکتر جان واتسون

Dr. John H. Watson

وبلاگ شخصی دکتر جان واتسون

Dr. John H. Watson

من یک پزشک باتجریه هستم که به تازگی از افغانستان برگشته.

تصاویر

آخرین نظرات

غول زهرآگین

Tuesday, 27 May 2014، 03:39 AM

همه اش از اونجایی شروع شد که من یک ایمیل دریافت کردم. هیچ متنی نبود فقط یک عکس از یک مروارید. من فرض کردم که اسپم بوده اما بعدش، روز بعد، یکی دیگه اومد. یه ایمیل دیگه، یک عکس دیگه. یک مروارید دیگه. و دوباره و دوباره. شش روز، شش مروارید.

 

و بعد یهو متوقف شد بدون هیچ توضیحی. من از نادیده گرفتنش خوشحال بودم اما شرلوک شیفته ش شد. فکر میکنم چیزی که اونو علاقه مند کرده بود این بود که من ایمیلها رو دریافت کرده بودم و نه اون. خب، من فکر میکنم یجورایی تحریکش هم کرد. خب، میدونم که کرد. یک روز صبح به من زنگ زد، داد میزد و میخواست بدونه که چرا آدمای جالب همیشه به من ایمیل میدن و هیچوقت به اون نمیدن. گاهی وقتا اون واقعاً عین یه بچه کوچولوئه.

 

ما میتونستیم ایمیلها رو ردیابی کنیم که از یک انبار در منطقه ی واپینگ (Wapping) که توسط یک دنیل برنان(Daniel Brennan)-نامی اجاره شده بود، می اومد. ما انبار رو پیدا کردیم اما، متأسفانه، دنیل برنان رو هم پیدا کردیم. اون کنار یک لپتاپ دراز کشیده بود، در حالیکه با یک دارت سمی بهش شلیک شده بود. که شرلوک اصلاً توجهی نکرد. اون بشدت مشغول جستجو در لپتاپ برای سرنخ های بیشتر بود. اون قبلاً متوجه شده بود که ما اساساً در شکار گنج بودیم. من به شوخی گفتم آنکا رایس(Anneka Rice - مجری یک برنامه ی تلویزیونی به نام شکار گنج Treasure Hunt) باید بره بوق بزنه که شرلوک نگرفت.

 

ما لپتاپ رو آوردیم خیابون بیکر و بررسیش کردیم. بنظر می اومد که اون متعلق به شخصی به نام جیمز سواندال(James Swandale) باشه، از روی اسنادی که  اون وای-که-چقدر-بیخیال روش جا گذاشته بود. من نیاز نداشتم که شرلوک بهم بگه که این یکجور تله است. ولی با این وجود، گفت.

 

اون راجع به سواندال شنیده بود. سوندال یک دزد جواهرات بود که ظاهراً میتونست براحتی وارد بسیاری از مکانها بشه چونکه اون... خب... کوتوله بود. واقعاً، خیلی کوتاه. من مطمئن نیستم کلمه ی صحیح این روزا چیه.

 

چیزی که نمیتونستم بفهمم این بود که چرا اون در وهله ی اول به من ایمیل زده بود. چرا من رو به سمت مرد بیگناهی که کشته شده بود کشونده بود؟ و، عجیبتر اینکه، چرا من رو به سمت یک لپتاپ پر از سرنخ از مکان بعدی سرقتش هدایت کرده بود؟ بدیهتاً این یک جورهایی یه حقه بود. اون میخواسته که ما به مکان اشتباهی بریم. اما حتی در این صورت، کلا چرا ایمیلها رو به من فرستاد؟ یا اینکه آیا این همه اش یک حقه از سوی شخص دیگه ای بوده؟ آیا یک نفر دیگه داشته سواندال رو کنترل میکرده؟ راستش رو بخواین، من متحیر شده بودم. هعی بازم، من کی متحیر نیستم؟

 

اما شرلوک شرلوک بود. این همه اش براش یک بازی بزرگ بود. یک نفر یک بازی جدید رو با اون شروع کرده بود و اون باید میبُرد. این چیزی بود که من خودم در طول دوستیمون خیلی سریع یاد گرفته بودم.

 

سرنخ بزرگی که ما مجبور بودیم به دنبالش بریم اون سواندال بود که برای نقشه های یک خونه متعلق به یک ستاره ی پاپ دهه ی 90 به نام گیلس کانور(Giles Conover) گمارده شده بود. اون ظاهراً "گنده ی استودیوهای مستقل" بوده. من راستش نمیدونم این یعنی چی دیگه خودتون میدونین.

 

خلاصه ما رفتیم کشیک بدیم. شب. و اون زمانی بود که جیمز سواندال رو دیدیم. او، راستشو بگم، وحشتناک بود. و اون دارت سمیش رو هم با خودش داشت. و او یک دوست داشت. یک دوست بزرگ. یک دوست واقعاً بزرگ. شرلوک اون رو بنام فیل دیکینسون(Phil Dickinson) شناسایی کرد، که برای بعضی ها به نام کله-خردکن(Headcrusher) معروف بود. بنابراین، ما اونجا روی بالا پشت بوم توسط سوندال و دارت سمیش تعقیب شدیم فقط برای اینکه مستقیم فرار کنیم به سمت اون یارو که میتونست با دست خالیش منو از وسط دو نیم کنه.

 

و این چیزی بود که همه ی اینا بهش مربوط بودن. یک نفر میخواست ما بمیریم و ترجیحاً بجای اینکه یک جنایتکار رو استخدام کنه یک جفت سارق جواهر رو اجیر کرده بود که شبیه ورژن جهانی شیاطین دوگانه ی کوچیک و بزرگ بودن. اونها داشتن تلاش میکردن که با بازی کردن خارج از قوانین سر شرلوک رو کلاه بذارن.

 

ما فرار کردیم، بدیهتاً. شرلوک کارش با شمشیر خوبه و من یک اسلحه خریده بودیم. یکی از اونها از پشت بوم در رفت و دیگری در حال حاضر در زندانه.

 


ما هیچوقت نفهمیدیم که کی میخواست ما رو بکشه. من حس میکردم که ما باید بیشتر تحقیق کنیم اما شرلوک از قبل بخاطر کسل کننده و بی ربط بودن، اینو رد کرده بود.


اون خیلی بیشتر به یک تماس تلفنی که تازه از گرِگ دریافت کرده بود علاقه مند شده بود.


درباره ی یک فیل.

 

بنابراین، همین بود. ولش کردیم رفتیم. آماده برای حل پرونده ی بعدیمون. خسته کننده است اما، خدا میدونه چقدر، دلم برای این زندگی تنگ شده بود.

 

 

 

 

نظرات  (۵)

21:07 Mike Stamford

یه پرونده خوب دیگه، رفیق.

21:12 ناشناس

اینا همه اش دروغنن!!! مردم اینخا زیاد میان جچون اوتا دروغای تو رو باوز نمیکنن رفـــیــــق #تیم_موریارتی

21:13 Jacob Sowersby

شرلوک ثابت کرده که بی گناهه. ولش کن.

پاسخ:
دمت گرم، جیکوب.
21:15 James Gamlin

من قبلاً عاشق گیلس کانور بودم!!! ازش امضا گرفتین؟!

21:15 Sherlock Holmes

نه.